تهجر

معنی کلمه تهجر در لغت نامه دهخدا

تهجر. [ ت َ هََ ج ْ ج ُ ] ( ع مص ) در گرمگاه رفتن. ( زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). در هجر ( نیمروز نزدیک زوال معالظهر ) سیر کردن و در آن وقت به جائی شدن. || به مهاجران مانستن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه تهجر

اولياى الهى درون گناه را در دنيا اين گونه مى بينند و از اين رو از آن منزجرند و هرگزبه آن دست نمى آلايند؛ همان گونه كه حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) رشوه رامعجونى منفور كه گويا با زهر افعى آميخته شده مى بيند و مى فرمايد: و اءعجب منذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها و معجونة شنئتها كاءنما عجنت بريق حية اءو قيئها .فقلت : اءصلة اءم زكاة اءم صدقة فذلك محرم علينااءهل البيت . فقال : لا ذا و لا ذاك و لكنها هدية . فقلت : هبلتكالهبول اءعن دين الله اءتيتنى لتخدعنى اءمختبط اءنت اءم ذوجنة اءم تهجر ... (1049)؛شگفت آورتر از اين (داستان عقيل ) سرگذشت كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيدهنزد ما آورد، ولى در آن ظرف معجونى بود كه من از آن متنفر شدم ؛ گويا با آب دهان ياقى مار خمير شده بود . به او گفتم : اين صله است يا زكات يا صدقه ؟ كه اينها بر مااهل بيت حرام است . گفت : نه اين است و نه آن ، بلكه هديه است . به او گفتم :زنان فرزند مرده بر تو بگريند!آيا از راه آيين خدا وارد شده اى تا مرا بفريبى ؟ آيارشته عقل و ادراكت از هم گسيخته و مختبطى يا ديوانه وار هذيان مى گويى ؟ ...
و سرانجام با اين جمله پر معنى حديث فوق پايان مى گيرد: و البيت الذى يقراء فيهالقرآن ، و يذكر الله عز و جل فيه تكثر بركته ، و تحضره الملائكة ، و تهجر منهالشياطين ، و يضى ء لاهل السماء كما يضى ء الكوكب الدرىلاهل الارض : (خانه اى كه در آن تلاوت قرآن شود، و ياد خدا گردد، بركتش افزونخواهد شد، فرشتگان در آن حضور مى يابند، و شياطين از آن فرار مى كنند، و براىاهل آسمانها مى درخشد همانگونه كه ستاره درخشان براىاهل زمين (اما به عكس خانه اى كه در آن تلاوت قرآن و ذكر خدا نيست بركاتش كم خواهدبود، فرشتگان از آن هجرت مى كنند و شياطين در آن حضور دائم دارند).
و عـلاوه بـر ايـن (جـلسـات شـب نـشـيـنـى تـشـكـيـل مى داديد و از پيامبر و قرآن و مؤ منانبدگوئى مى نموديد) (سامرا تهجرون ).