ته دار. [ ت َه ْ ] ( اِ مرکب ) نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ته دار. [ ت َه ْ ] ( نف مرکب ) پایه دار، مانند جام و جز آن. || کم عمق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.، تهدار. [ ت َ ] ( ع مص ) جوشیدن شراب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هدرالحمام هدراً و هدیراً و تهداراً؛ بانگ کردن کبوتر. ( منتهی الارب ). رجوع به هدر شود.
معنی کلمه ته دار در فرهنگ عمید
۱. آنچه دارای عمق و گودی باشد، مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر. ۲. آنچه دارای پایه باشد، مانندِ جام و پیاله. = داغداغان
معنی کلمه ته دار در فرهنگ فارسی
( اسم ) تاقوت . نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند جوشیدن شراب بانگ کردن کبوتر
جملاتی از کاربرد کلمه ته دار
حرف ته داری باند از فرنگ نالهٔ مستانه ئی از تار چنگ
و اگر اين نبود، تحدّى به آيات قرآنى تمام نمى شد، زيرا خصم ميتوانست از مفردات آيات ، عدد بسيارى را انتخاب كند و يك يك آنها را درمقابل كلمات شيرين شعراى عرب قرار داده به مقايسه بنشيند، مثلا كلمه (و الضحى )(و العصر)، (و الطور)، (فى كتاب مكنون )، (مدهامتان )، (الحاقة ما الحاقة) (و ما ادراك ما الحاقة )، (الرحمن )، (ملك الناس )، (اله الناس )، (و خسفالقمر)، (سندع الزبانية )، و كلماتى از اين قبيل را گرفته بدون اينكه آنها را به هم ربط دهد، تا كلامى سر و ته دار و داراى غرض شود، در مقابل اشعار عرب قرار داده بگويد: اشعار عرب خيلى شيواتر و شيرينتر از اين كلمات بى معنا است .
مو با این نیمهدل از کس نترسم دو عالم دل ته داری از که ترسی؟