ته خاکستر
جملاتی از کاربرد کلمه ته خاکستر
بیسعی فنا ظالم ازخشم نپوشد چشم آتش ته خاکستر احرام حیا بندد
چون شمع استخوان مرا آب می کند این آتشی که در ته خاکستر من است
در ته خاکستر شب، همچو اخگر تا به کی؟ شعلهور کن آتش سوز دل از دامان صبح
می توان یافتن از نالهٔ قمری که مدام آتشی هست نهان در ته خاکستر او
در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست
جگر سوخته ماست نهانخانه عشق آتش طور بود در ته خاکستر ما
مگذر از خاکم مبادا شعله گیرد دامنت کم هنوز آتش ته خاکستر این مقدار است
در ته خاکستر قمری نهان گردیده اند سروها از انفعال قامت رعنای تو
آخر از پهلوی دل گشت چراغم روشن اخگری بود مرا در ته خاکستر خویش
بچشم کم مبین سیمای دردآلود عاشق را که باشد آتشی پنهان ته خاکستر رنگش