تنید

معنی کلمه تنید در لغت نامه دهخدا

تنید. [ ت َ ] ( اِ ) پارچه و نسج. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مخفف تنیده است. نعت مفعولی مرخم از تنیدن. رجوع به تنیدن و تنیده شود.

معنی کلمه تنید در فرهنگ فارسی

پارچه و نسج . نعت مفعولی مرخم از تنیدن .

جملاتی از کاربرد کلمه تنید

همتان بیگمان که نور منید گرچه در چار میخ حبس تنید
آب دستت همه بر روی تنیدی چو گلاب خاک پایت همه در زلف دمیدی چو عبیر
کس از آن قوم پند را نشیند تار پندار چه او دراز تنید
هرکه ز تقویش لباس افسر علم بر سرش وان که به معصیت تنید ناقص و عور می‌رود
بی صرفه همی شتافت چون کور بی رشته همی تنید چون مور
کار چون بر کارکن پرده تنید خارج آن کار نتوانیش دید
کویچوسا به عنوان یک نوازنده ویولن کلاسیک آموزش دیده بود و آهنگ‌های بسیاری، انجیلی و سکولار ساخته است. یک آلبوم موسیقی با نام کویچوسا:مجموعه تنیدی در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۹ منتشر شد.
1990، 60)، که پیشتر خیام نیز به آن اشاره نموده است: “ جمشید دیوان را مطیع خود گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند، دیبا ببافتند، و دیبا را پیش از ما دیوباف خواندندي ..." (خیام، 1338، 212)؛ گرچه گردیزي این "بافتهٔ دیو" را به روزگار طهمورث نسبت ميدهد: "دیوان کرم ابریشم را بیاوردند تا بر درخت، ابریشم تنید و از آن بپختند، گفتند اینک درخت که جامة ملوک بار آورد ..." (گردیزی،1،1347). این پیشینه اساطیری برای دیبا، ارزش دیرینهٔ آن را به عنوان جامه شاهان بازگو میکند.
یا عکس شفق به دامن صبح افتاد یا پرتو خورشید به خورشید تنید
جای من گر گرفت غدار‌ی عنکبوتی تنید بر غاری
جانان یکی بس است که میرند بهر او گویی نه اید زنده چو یک جان به یک تنید
رخصه‌تان می‌دهم به دود نفس پرده بر روی آفتاب تنید