تنکت

معنی کلمه تنکت در لغت نامه دهخدا

تنکت. [ ت ِ ک ِ / ت ُ ک َ / ت َ ک ُ] ( اِخ ) قصبه ایست که مابین کولاب و حصار واقع است. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج )( از ناظم الاطباء ). از بلاد ترکستان. ( انجمن آرا ). شهری است از شهرهای شاش ( چاچ ) وراء سیحون. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد الاطلاع ). بر جانب جنوب تتار است. ( از جهانگشای جوینی ). شهری به چاچ. ( دمشقی ) :
گیسوی تو شهپر همای نبوی دان
بوینده چو مشک تبت و تنکت و طفقاج.سوزنی.ملکی است مرو را که نباشد در آن شریک
شاه ختا و تنکت و اکیون و روزکند.سوزنی ( از فرهنگ رشیدی ).رجوع به تنکوت و تاریخ جهانگشای و قاموس الاعلام ترکی و حبیب السیر و تاریخ گزیده و الانساب سمعانی و نزهةالقلوب ج 3 ص 10 و 257 و 260 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه تنکت

نتوان سخن از دهان تنکت گفتن زیراک نگنجد اندرو هیچ سخن