تنک پوست. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) پوست نازک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). دارای پوست لطیف و نازک. آنکه پوست نازک و لطیف دارد: دعبب ؛ جوان نازک بدن تنک پوست. عبهره ؛ زن تنک پوست آکنده گوشت. ( منتهی الارب ) : و از آن دو نوع است... یکی پرنیان ، دوم کلنجری ، تنک پوست خردتکس ، بسیارآب. ( چهارمقاله نظامی عروضی ). نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی.سعدی.رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
معنی کلمه تنک پوست در فرهنگ فارسی
پوست نارک . جوان نازک بدن تنک پوست .
جملاتی از کاربرد کلمه تنک پوست
نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی