تندتاز. [ ت ُ ] ( نف مرکب ) سریعالسیر. سخت دونده. تیزتک : نشست از بر باره تندتاز همی رفت و با او بسی رزمساز.فردوسی.همانگه پدید آمد از دشت باز سپهبد برانگیخت آن تندتاز.فردوسی.|| خشمناک و غضبناک و پر از خشم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تند شود.
معنی کلمه تند تاز در فرهنگ فارسی
سریع السیر ٠ سخت دونده
جملاتی از کاربرد کلمه تند تاز
نشست از بر بارهٔ تند تاز همی رفت با او بسی رزمساز
ای به بیدای جهالت تند تاز اندکی آهستهتر میران سمند
فرود آی از کوهه ی تند تاز گرت هست بر زندگانی نیاز
همانگه پدید آمد از دشت باز سپهبد برانگیخت آن تند تاز