معنی کلمه تند بالا در لغت نامه دهخدا
نگه کرد پرموده او را بدید
ز هامون یکی تندبالا گزید.فردوسی.نشست از بر اسب سالار نیو
پیاده همی رفت در پیش گیو
بدان تندبالا نهادند روی
چنان چون بود مردم چاره جوی.فردوسی.یکی تندبالا بد از رزم دور
به یکسو ز راه سواران تور
برفتند ترسان بر آن بر ز راه
که شایست کردن به لشکر نگاه.فردوسی.بر آن تندبالا برآمددمان
همیدون بزه بر ببازو کمان.فردوسی.چو از لشکر آن هر دو تنها شدند
بزیر یکی تندبالا شدند.فردوسی.فروافتم ز کوه تندبالا
جهم در موج آب ژرف دریا.( ویس و رامین ).رجوع به تند شود.