تمشق

معنی کلمه تمشق در لغت نامه دهخدا

تمشق. [ ت َ م َش ْ ش ُ ] ( ع مص ) آخر گردیدن شب. ( منتهی الارب ). به آخر رسیدن شب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آشکار شدن سفیدی صبح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). تمشق جلباب اللیل ؛ ظهرت تباشیر الصبح. ( اقرب الموارد ). || پوست برکنده شدن شاخ و برهنه گردیدن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاره شدن جامه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تمزق. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه تمشق در فرهنگ فارسی

آخر گردیدن شب . به آخر رسیدن شب

جملاتی از کاربرد کلمه تمشق

از زبان سکایی باستان هیچ اثر مکتوبی تا کنون کشف نشده‌است. با این وجود در برخی منابع ایرانی، یونانی و آشوری شماری از واژگان سکایی باستان که عمدتاً نام‌های خاص هستند بجای مانده‌است. پس از انقلاب زبانی دوره باستان و ورود زبان‌های ایرانی به دوره میانه زبان سکایی در شرق ایران زمین به صورت دو گویش ختنی و تمشقی باقی ماند که از آن دو گویش آثاری امروزه در دست داریم.
زبان سکایی میانه به دو بخش ختن و تمشقی تقسیم می شود.