معنی کلمه تلوسه در لغت نامه دهخدا
کامم از تلوسه مرگ لبالب تلخ است
شربت آب ز هر دیده ببارید مرا.امیرخسرو( از فرهنگ جهانگیری ).اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. ( فرهنگ رشیدی ).
تلوسه. [ ت ُ / ت َ س َ / س ِ ] ( اِ ) غلاف کارد و شمشیر و امثال آن را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( از شرفنامه منیری ). غلاف. ( انجمن آرا ) :
خیال غمزه ات ازبسکه در دلم بخلید
دلم تلوسه شمشیر آبدار تو گشت.شجاعی ( از فرهنگ جهانگیری ).
تلوسه. [ ت َ ل َ / لُو س َ / س ِ] ( اِ ) غلاف خوشه خرما و غلاف دانه خرما را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). || تیشه درودگری را هم گفته اند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تیشه درودگری را نیز در برهان بیان کرده و در فرهنگ ندیدم. ( انجمن آرا ).