تلمیع

معنی کلمه تلمیع در لغت نامه دهخدا

تلمیع. [ ت َ ] ( ع مص ) رنگارنگ گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). چپار شدن اندام یعنی خجکهای مخالف رنگ بر اندام برآمدن. ( منتهی الارب ). بافته را به رنگهای گوناگون کردن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) پیسی در بدن اسب مخالف رنگ آن. ج ، تلامیع. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تلمیع در فرهنگ فارسی

رنگارنگ گردانیدن .

معنی کلمه تلمیع در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ملمع

جملاتی از کاربرد کلمه تلمیع

تلمیع آن است که یک شعر یا سروده در دو زبان یا گاه بیشتر سروده شده‌باشد. به شعری که به این روش سروده شده باشد شعر مُلَمَّع گفته می‌شود. در هند و پاکستان ریخته گویند.
در قرن یازدهم، تلمیع‌های لاتین این مناطق شروع به نشان دادن عناصر کاتالان کرد. کاتالان باستان اشتراکات بسیاری با گالی-رومی داشت و حاصل واگرایی از اکسیتان باستان بین قرن ۱۱ و ۱۴ بود.