معنی کلمه تلم در لغت نامه دهخدا
تلم. [ ت ِ ] ( ع اِ ) کودک خطدمیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کشاورز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || زرگر. || دمه دراز زرگران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، تِلام. ( منتهی الارب ).
تلم. [ ت َ ل َ ] ( ع اِ ) آب کند یا شکاف در زمین بدرازا. ج ، اتلام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).