تلخ و ترش

معنی کلمه تلخ و ترش در لغت نامه دهخدا

تلخ و ترش. [ ت َ خ ُ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) محنت و مشقت دنیا. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی بر
که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا.خاقانی ( از انجمن آرا ).

معنی کلمه تلخ و ترش در فرهنگ فارسی

محنت و مشقت دنیا

جملاتی از کاربرد کلمه تلخ و ترش

دریای کیسه بسته تلخ و ترش نشسته یعنی خبر ندارم کی دیده‌ام گهر را
در دهان تلخ و ترش باشد او نرود خوش فرو بکام و گلو
گلوتامات، پیشینه‌ای بسیار طولانی در تاریخ آشپزی دارد. سُس تخمیری ماهی، که حاوی میزان زیادی از گلوتامات است در روم باستان، بسیار مورد استفاده بوده‌است. در اواخر سده ۱۸ میلادی، سرآشپز سرشناس فرانسوی، آگوسته اسکوفیه، در رستوران‌های خود در پاریس و لندن، وعده‌های غذایی متفاوتی با ترکیب اومامی با طعم‌های شور، شیرین، تلخ و ترش، ابداع کرد اما او از تعریف علمی و ترکیب شیمیایی ابداع خود، اطلاع نداشت.
میوه تلخ و ترش خام طمع بود ولی آفتاب کرم تو به کرم می‌پزدش
می‌چشانش همیشه تلخ و ترش گر از این مُرد مُرد ورنه بکش
تلخگو باش و ترش روی که من بنده تلخ و ترش روی توام
هرگز شراب تلخ و ترش درمذاق من چون بوسه های لعل تو شیرین و شور نیست
بس تلخ و ترش از تو چو حلوا و شکر شد بگزیده شد آن میوه که او را بگزیدی
چه جای این که اگر صد هزار تلخ و ترش به نزد روی تو افتد شود خوش و شادان
ز باغ عالمت ار میوه تلخ و ترش دهند بخور که شاخ خسک زعفران نیارد بار
به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی بر که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا