تعینات

معنی کلمه تعینات در لغت نامه دهخدا

تعینات. [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] ( اِ ) چیزهای مخصوص و حصه ها و بهره ها. || حق خدمت و حق زحمت و خدمت و منصب. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تعینات در فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) جمع تعین

جملاتی از کاربرد کلمه تعینات

در بیان اینکه چون طالب، تعینات را در قمار طلب بباخت و هستی خود را در هستی مطلوب نیست ساخت و در فنای او باقی شد، لاجرم هم میخواره و هم ساقی شد و اگر هم باده و جامش خوانند رواست.
«من از سمت وزیر دولت در امور اصلاحات سکتور امنیتی و رئیس بورد عالی نظارت بر تعینات افسران ارشد قوای دفاعی و امنیتی خودم را مستعفی می‌دانم».
زیر نقاب جعد مسلسل رخ تو کرد شرح بطون ذات و ظهور تعینات
در ۲۲ حوت/اسفند ۱۳۹۵، اشرف غنی رئیس‌جمهوری افغانستان طی فرمانی، امرالله صالح را به عنوان وزیر دولت در امور اصلاحات در بخش امنیتی و رئیس بورد عالی نظارت بر تعینات افسران ارشد قوای دفاعی و امنیتی منصوب کرد. اما، در ۲۳ جوزا/خرداد ۱۳۹۶، به دنبال حمله مرگبار در کابل که منجر به کشته شدن حدود ۱۵۰ نفر شد، و پس از آن، کابل شاهد اعتراضات و تظاهرات بود، از سمتش کناره‌گیری کرد. او در صفحه رسمی رخنامه‌اش (فیسبوک) نوشت:
هر صورتی تعین خاصست و در وجود محوست نقش غیر و نشان تعینات
معنی این نکته چیست؟گر بشناسی ذات بوصف تعینات بر آمد
جمله نقش تعینات ویند هرچه هستند در زمین و سما
از زلف تعینات بر عارض ذات هر حلقه که بست دل ز صد حلقه ربود
تعینات بدریا حجاب شد ورنه چو ژرف درنگری نیست قطره جز دریا
لاهوت‌صرف ووحدت‌محض است و ذات بحت محو است در حریم هویت تعینات
رمز- تعدد حرکات و طرق بر وفق تعینات عدمی غیرمتناهی است: لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا.
ور بود با تعینات تمام اسم جامع همی نهندش نام