تعیب. [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) عیب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تعییب. ( از اقرب الموارد ). به عیب نسبت دادن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. ( ناظم الاطباء ). باعیب قرار دادن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعییب شود.
معنی کلمه تعیب در فرهنگ فارسی
عیب کردن
جملاتی از کاربرد کلمه تعیب
حسن تعیب(کرخه)، روستایی در عبدالخان از توابع بخش مرکزی شهرستان کرخه در استان خوزستان ایران است.