تصرخ

معنی کلمه تصرخ در لغت نامه دهخدا

تصرخ. [ ت َ ص َرْ رُ ] ( ع مص ) آواز برداشتن در عطسه دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). تکلّف کردن در فریاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ):التصرخ بالعطاس حمق. ( بحر الجواهر ) ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه تصرخ

سپس مى گويد: (دعوت پروردگارت را اجابت كن خواه از روىميل و خواه از روى اكراه )! و هنگامى كه فرشته مرگ قبض روح او مى كند، فريادبستگان بلند مى شود او صدا مى زند على من تصرخون ؟ و على من تبكون ؟ فو الله ماظلمت له اجلا و لا اكلت له رزقا بل دعاه ربه : (بر چه كسى فرياد مى كشيد؟ و براىچه كسى اشگ مى ريزيد؟ به خدا سوگند وقت او به پايان رسيده بود، و تمام روزىخود را دريافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت كرد و او دعوت حق را اجابت نمود).