معنی کلمه تسملو در لغت نامه دهخدا تسملو. [ ] ( اِ ) ( نوعی لباس ) سلسله دوزو زنجیره ای. ( دیوان البسه نظام قاری ) : چو بنمود در تسملو آن زره گریبان از اوحدی گفت زه.نظام قاری ( دیوان البسه ص 182 ).یکی زره ببر از تسملو درافکنده یک از قواره جیبش به پیش روی سپر.نظام قاری.
جملاتی از کاربرد کلمه تسملو چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه یکی زره ببراز تسملو در افکنده یک از قواره جیبش به پیش روی سپر