معنی کلمه ترکانه در لغت نامه دهخدا
پیچیده یکی لاکی میراند بسر در
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر.سوزنی.بر شکن کاکل ترکانه که درطالع تست
بخشش وکوشش خاقانی و چنگزخانی.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 333 ). || سریع و تند و خشونت آمیز و بیرحمانه و خلاف ادب. خارج از لطافت :
ترکانه یکی آتش از لطف برافروز
در بنگه ما زن نه گنه مان نه گنهکار.سنائی.خون خوری ترکانه کاین از دوستی است
خون مخور ترکی مکن تازان مشو.خاقانی.خرگاه عیش درشکنید و به تف آه
ترکانه آتش از در خرگه برآورید. خاقانی.نان ترکان مخور و بر سر خوان
به ادب نان خور و ترکانه مخور.خاقانی.ترکی صفتی وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست.نظامی.ترکانه ز خانه رخت بربست
در کوچگه رحیل بنشست.نظامی.