ترک زاده

معنی کلمه ترک زاده در لغت نامه دهخدا

ترک زاده. [ ت ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) فرزند ترک. ترک زاد. که زنی ترک او را زاده باشد:
که این ترک زاده سزاوار نیست
کس او را به شاهی خریدار نیست.فردوسی.یکی ترک زاده چو زاغ سیاه
برین کوه بگرفت راه سپاه.فردوسی.رجوع به ترک زاد شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ترک زاده

از حکایت عدل ملک عادل یکی آن است که به‌غایت عمارت دوست بود و همواره اصناف محترمه در سرای او به کار بودندی و او از محاوت و مخالفت اهل مناعت و حرف تحاشی ننمودی. وقتی در شهور سنه ۴۷۸ درودگری در سرای شهر کار می‌کرد و شاگردی با وی که به اولاد ترکان مشابهتی داشت. ملک از درودگر پرسید که این کودک ترک زاده‌است؟ درودگر گفت: این مسئله حق تعالی از تو پرسد؟ ما در این _ آنوقت مقام لشکری در شهر بود و ربض هنوز نساخته» تورانشاه از این سخن مرد بسیار خشمگین شد و دستور داد ساخت مسجد و مدرسه و بیمارستان و … را داد و چون این مکالمه در روز سه شنبه رخ داد محله به نام «محله سه شنبهی» معروف شد؛ و از آن به بعد ورود سپاهیان در خانه‌های اشخاص از میان رفت.
جمعیت کنونی سوئیس‌های با منشا ترک در حدود ۱۲۰،۰۰۰ نفر برآورد می‌شود، براساس آخرین سرشماری سال ۲۰۰۷، ۷۳،۰۰۰ نفر مهاجر ترک زاده ترکیه در سوئیس زندگی می‌کنند که این آمار شامل کردها نیز می‌شود.
گشتیم اسیر و شیفتهٔ ترک زاده ای شست جفا به سینهٔ عاشق گشاده ای
دل چیست واله نگه ترک زاده ای از حلقه های چشم به دام اوفتاده ای