ترشان

معنی کلمه ترشان در لغت نامه دهخدا

ترشان. [ ت ُ ] ( اِ ) قسمی بادام به جهرم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

جملاتی از کاربرد کلمه ترشان

گرد ترشان مگرد زین پس چون پهلوی تو شکرنثاریست
O اعمال كفّار به جاى اين كه راه را براى آنان باز كند، گمراه ترشان مى كند و حجابى روى حجاب ديگر است . نظير آيه ى (والّذين كفروا اوليائهم الطاغوت يُخرجونَهم من النّور الى الظلمات ...)(208)
تا نشویی دهن از سرکه ابرو ترشان هرگزت ساقی ما شربت نوشن ندهد
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم از او
امام عليه السلام سپس فرمود:((اِنَّهُمْ لَنْ يَدَعُونى ...؛)) اينها دست از من برنمىدارند مگر خون مرابريزند ولى پس از اين عمل ننگين خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهدنمودكه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه به آنان بچشاند و از همه ملتهاذليل ترشان بگرداند)).
در حزب اغوادات اسرائيل ، تصميمات مهم توسط شورايى بنام ((شوراى عالى علماىتورات )) اتخاذ مى گردد. شوراى مزبور مركب از رؤ ساى مدارس مهم دينى (يشيف ها) كهبيش ترشان لتوانى الاصلند و رؤ ساى ((دربارهاى )) حسيديه بوده و در هر زمانى كهلازم است ، تشكيل جلسه مى دهد. رسيدگى به امور روزمره ى حزب و نهادهاى وابسته بهواسطه ى گروه نمايندگان حزب در كنست و ارگان هاى بخصوصى كه با شيوه هايىپيچيده انتخاب مى شوند، انجام مى پذيرد.
ور تو بس خشک دماغی به تو بو می نرسد سر بنه تا برسد بر تو دماغ ترشان
و نيز گواهى مى دهم كه محمد مختار - صلى الله عليه و آله الاخيار بزرگوارتر است ازهمه پيغمبرانى كه بشارت رحمت از حق رسانده و بندگان را از سركشى و طغيانترسانده اند و داناتر است از تمام رسولانى كه امر قضا را صبر و رضا داشته وترتيب رستگارى دار جزا گذاشته اند درود خداى بر او وآل بى همال (19) او باد كه پيشتر همه مردمانند در مقام بلا و سخت ترشان درتحمل رنج و عنا، و استوار ترشان در راه تسليم و رضا درودى از خداى منان پيوستهباشد روان پاك و ارواح تابناك شان را يكان يكان .