تراشش. [ ت َ ش ِ ] ( اِمص ) تراشیدن. || ( اِ ) صورت حکاکی شده. || قطعه ای از حجاری. || تراشه هر چیز و ستردگی. ( ناظم الاطباء ) : سیم و سنگ است پیش دیده آنک هر تراشش ز کلک او گهر است.خاقانی.
معنی کلمه تراشش در فرهنگ فارسی
تراشیدن یا صورت حکاکی شده یا قلعه از حجاری یا تراشه هر چیز و ستردگی .
جملاتی از کاربرد کلمه تراشش
سیم و سنگ است پیشِ دیدهٔ آنک هر تراشش ز کلکِ او گهر است
چونک تراشیده شدهست او تمام رست از آن غم که تراشش بود
سیم سنگ است پیش دیده از آنک هم تراشش زط کلک او گهر است