تراره

معنی کلمه تراره در لغت نامه دهخدا

( ترارة ) ترارة. [ ت َ رَ ] ( ع مص ) پرگوشت شدن. ( زوزنی ). فربه و باگوشت شدن جسم کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): فی بدنه ترارة؛ ای سمن و بضاضة و امتلاء. ( اقرب الموارد ). تارّ نعت است از آن. ( آنندراج ). ترتراً و تروراً و ترارةً. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تارّ شود.
تراره. [ ت َ رَ / رِ ] ( ص ، اِ ) ترس و ترسو و جبان. || مزبله. ( ناظم الاطباء ) ( استینگاس ).

جملاتی از کاربرد کلمه تراره

ترا مژه دارم ز گلشاه تو تراره نمایم بر ماه تو
دلیل است بینا و دانا خرد ز هر سو که خواهی تراره بَرَد