تدابر

معنی کلمه تدابر در لغت نامه دهخدا

تدابر. [ ت َ ب ُ ] ( ع مص ) بریده شدن از همدیگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بریده شدن دوستان از همدیگر. ( اقرب الموارد ). اختلاف قوم و بریده شدن آنان از یکدیگر. ( المنجد ). || پشت بر یکدیگر گردانیدن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). مخالفت و دشمنی کردن قوم. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

جملاتی از کاربرد کلمه تدابر

توجه به عوامل بقا و به كارگيرى آنها، دقت درعوامل انقراض و پرهيز از آنها، روشى است كه امام عليه السلام ارائه فرموده اند:((فاذا تفكرتم فى تفاوت حاليهم فالزموا كل اءمر لزمت العزة به شاءنهم و زاحت الاعداءعنهم و مدت العافية به عليهم و انقادات له معهم و وصلت الكرامة عليه حبلهم : من الاجتناب للفرقة و اللزوم للاءلفة و التحاض عليها و التواصى بها، و اجتنبواكل اءمر كسر فقرتهم و اءوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوسو تخاذل الاءيدى (371) )): اگر در حالتهاى متغير و متفاوت يا وضعيت مختلف آنان انديشه نماييد بر خود لازم و واجب مى دانيد، هر كارى را كه عامل عزت و سربلندى آنان گرديد، شما نيز انجام دهيد