تخت کیخسرو

معنی کلمه تخت کیخسرو در لغت نامه دهخدا

تخت کیخسرو. [ ت َ ت ِ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] ( ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) تخته مینا. آسمان. ( فرهنگ رشیدی ). || ( اِخ ) تخت طاقدیس. رجوع به تخت طاقدیس شود.

معنی کلمه تخت کیخسرو در فرهنگ فارسی

تخته مینا آسمان .

جملاتی از کاربرد کلمه تخت کیخسرو

نه رخش رستم دیدم نه تخت کیخسرو نه زان سرای و حواشی دری و دربانی
چنان دان که بر تخت کیخسرو است نه لهراسپ بر تخت شاه نو است
ترسم ای ایرانیان تورانیان را قسمت افتد تخت کیخسرو ز سوئی تاج افریدون ز یکسو
بقا و ملک اگر پاینده بودی  که دادی تخت کیخسرو به خسرو
مردم این مناطق هنوز با اسطوره یِ کیخسرو و عروج او زندگی میکنند.در این کوهستان سنگی به نام تخت کیخسرو،و چند روستا به نام های گور بیژن،گیو مرد،گرز موند،گستهم و کمی آنطرف تر سربیژن وجود دارند،که همگی گواه این مدعا هستند.
به تاراج ایران برآرد علم برد تخت کیخسرو و جام جم
شکست مسندت ارکان تخت کیخسرو ببرد معجزت آئین عدل نوشروان
مرا تخت کیخسرو اینجا به زیر به تخت من آنجا دگر کس دلیر
چو بر تخت کیخسروی تاختی سر از تخت گردون برافراختی
نشانند بر تخت کیخسرو‌َش فشانند بر سر نثار‌ِ نُوَش
که چون خسرو از تخت کیخسروی سوی لشگر آمد به چابک روی