تجلى

معنی کلمه تجلى در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَجَلَّیٰ: ظاهر گشت-تجلی کرد
ریشه کلمه:
جلو (۵ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه تجلى

... و ذات مقدس حق - و جل و علا - به حسب تجلى به اسم اعظم و مقام احديت جمع ، به مقامظهور به فيض مقدس اطلاقى و وسطيت آن : در مرآتعقل اول به جميع شئون و مقام جامعيت تجلى فرمود و از اين سبب .اول مخلوق را به ((نور مقدس نبى ختمى )) كه مركز اسم اعظم و مرآت تجلى مقام جمع وجمع الجمع است تعبير نموده اند، چنانچه در حديث است ازرسول خدا - صل الله عليه و آله - كه :((اول مخلوق ، نور من است ))(395) و در بعضروايات : ((اول مخلوق ، روح من است .))(396)
407- بدان - خداست به راه راست هدايت فرمايد - از آنجا كهرسول الله - صل الله عليه و آله - متحقق به تمام دايره وجود است و مستجمع (جميع )كمالاتى است كه در همه عوالم غيب و شهود وجود دارد، و صاحب بزرخيت كليه است ، و مشيتمطلقه و فيض مقدس است ؛ (لذا) هيچ كمال و وجودى خارج از حيطهكمال و وجود حضرتش نيست ، اوست كل الوجود ظلى ،وكل او وجود است ، و هيچ وجود و كمال وجودى اى خارج از وجود حضرتش نيست تا اضافى وزياده محسوب شود و فيوضات وجودى و كمالى كه از حضرتش به ماسوا مى رسد بهنحو تجلى و نشاءن است نه به طريق فضل و زيادت . بله ، اضافه بر وجود (و غير آن) تعين و عدم است و در (مورد) كمالات نيز، اضافه (چيزى ) از سنخمتقابل (ومتضاد با) آنهاست .
از براى قرآن قبل از تنزل در اين نشئه ، مقامات و كينونتهاى است :اول مقام او، ((كينونت علميه )) اوست در حضرت غيبيه به تكلم ذاتى و مقارعه ذاتيه بهطريق احديت جمع ؛ و ضمير غايب شايد اشاره به آن مقام باشد، و براى افاده اين معنىبه ضمير غيب ذكر فرموده است ؛ كانه مى فرمايد همين قرآننازل در ((ليلة القدر))همان قرآن علمى در سر مكنون و غيبى در نشئه علميه است ؛ كه اورا از آن مراتب كه در يك مقام متحد با ذات و از تجليات اسماييه بود،نازل فرموديم ؛ و اين حقيقت ، ظاهر همان سر الهى است ؛ و اين كتاب ، كه در كسوه عباراتو الفاظ ظهور نموده ، و در مرتبه ذات به صورت تجليات ذاتيه ، و در مرتبهفعل عين تجلى فعلى است ؛ چنانچه امير المؤ منين - صلوات الله عليه - فرمود:((انماكلامه فعله )).
و مادامى كه سالك در حجاب كثرت اسمايى و تعينات صفاتى است ، ابواب تجلياتذاتيه به روى او مغلق است . و چون تجليات ذاتيه احديه براى او شو و جميع رسومخلقيه و امريه را فانى نمايد و عبد را مستغرق در عين جمع نمايد، ((فتح مطلق ))شود وذنب مطلق مغفور گردد؛ و با تجلى احدى ذنب ذاتى كه مبداء همه ذنوب است ، ستر شود:((وجودك ذنب لا يقاس به ذنب .))(190)و گويند اشاره به اين فتح استقول خداى تعالى :((اذا جاء نصر الله و الفتح .))(191)
تنزل اشيا از مكان يا مكانت بالا بر دو گونه است : يكى به نحو تجلى و ديگرى بهگونه تجافى . تنزل اشياى مادى و جسمانى ، مانند باران و ساير نزولات جوى ازفضاى بالا، نه از مخزن غيب ، به صورت تجافى است ؛ بدين معنا كه با فرود آمدن آن، جايگاه پيشين آن تهى (اجوف ) مى شود و آن شى ء ديگر در بالا نيست . همان گونه كهوقتى در بالا، يعنى ، در فضاى فوق بود در پايين حضور نداشت .
مرحوم صدوق در كتاب توحيد و امالى به سند خود از حضرت رضا (عليه السلام ) روايتكرده كه در ضمن خطبه اى از خطبه هاى خود فرمود: خداوند يگانه است اما نه يگانه عددى، و او ظاهر است ، اما ظهورش مانند ظهور ساير موجودات نيست كه ما به مباشرت خود آنهارا مى بينيم ، و او متجلى است ، اما تجليش مانند تجلى و طلوع خورشيد و ماه نيست تا درانتظار طلوعش به جستجو برآييم ، و او باطن است اما باطن بودنش مانند غروب آفتاب و ياغيبت ساير موجودات به مفارقت و جدا شدن نيست .
26- نبوت در اين مقام شامخ ( يعنى مقام تجلى اسم اعظم جامع ) عبارت است از ظاهرنمودن حقايق الهى و اسما و صفات ربوبى در نشئه عينيه ، مطابق با خبر دادن حقيقيهغيبيه در نشئه علميه ؛ و به واسطه اين مقام است كه حق خر موجودى از طريقكامل كردن وجود مستعد و (يا) رساندن وجودهاىقابل به كمالاتى كه لياقت و انتظارس را دارند، داده مى شود.
472- قلب سالك هنگامى كه پروردگار به يك اسما بر او تجلى فرمود، و مقام هراسم در او به تحقق پيوست قابل و پذيراى تجلى حق به اسم مى گردد،اسمى كهتمامى شئون الهى و جبروت و سلطان حق در او (جمع ) است و اين تجلى اولا(تجلى ) بهوحدت جمعى و كثرت در وحدت و ثانيا (تجلى ) به كثرت تفصيلى و بقاى بعد از فنا ووحدت در كثرت خواهد بود... با (تحقق ) اين مرتبه ، مراتب به پايان مى رسد و اين ،مرتبه از مراتب سير الى الله ،و همان ((سفر چهارم )) كه بقاى بعد از فنا پس ازاستهلاك تام است ، مى باشد.
و يك طايفه از قلوب است كه به افق جلال و عظمت نزديكترند و آن قلوبى است كه ازتجلى جلال ظاهر شده و خود ظهور تجلى جلالند؛ چون قلب يحويى - عليه السلام -. دراين قلوب ، خوف بر رجا و تجليات غالب بر تجليات جماليه است .
نمونه ديگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقيه بزرگوار با قرار داداستعمارى وثوق الدوله است . يادآورى مى شود كه وثوق الدوله قراردادى را كه هفت ماده ويك ضميمه داشت به صورتى كاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمانانعقاد اين نامه ننگين (سال 1298 ش . بود) نخست وزيرى را داشت . مدرس در خصوصخطرهاى اين قرار داد اظهار داشت روح اين قرارداداستقلال مالى و نظامى ايران را از بين مى برد.