تبلبل

معنی کلمه تبلبل در لغت نامه دهخدا

تبلبل. [ ت َ ب َ ب ُ ] ( ع مص ) شوریده شدن لغت ها. ( زوزنی ). مخلوط شدن زبان. ( از اقرب الموارد ). درآویختن زبان قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): و از آن سبب آن جایگاه را بابل نام نهادند یعنی تبلبلت الالسن ؛ زبانها بگردید. ( مجمل التواریخ والقصص ص 145 ). || تبلبل شتران کلأ را؛ پاک چریدن شتران گیاه را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه تبلبل

برخى در وجه تسميه بابل بر پندار عرب يبودن اين واژه آن را هماهنگ با تبلبل و اضطراب لغات به حساب آورده اند؛ در حالى كه اين كلمه نه فارسى است ونه تازى بلكه عبرى يا كلدانى است و در كلدانى به معناى باب ايلو، يعنى باب اللّه و در عبرانى به معناى باب اِيل است و از بزرگ ترين شهرهاى جهان محسوب مى شد و شهرت آن سبب بى نيازى از توضيح و تعريف شده است (1531).