تاکند
جملاتی از کاربرد کلمه تاکند
مر تو را تشریف امکان داد یزدان از ازل تاکند زیب و طراز عالم امکان تو را
جز تو کس در عشق حق امساک از هستی نکرد تاکند او ترک غیر از من ز امساکت مدد
زود آئینه بده بر صیقلی تاکند صافی ترا بر مصقلی
در عذر صد ترانه زدم تاکند قبول آهنگ ازانچه بود فراتر نمیگرفت
خواهم از در هزار دریا پر تاکند آن هزار دریا در
در کف هریک کمندی تابدار تاکند فرزند آدم را شکار
غافلم بیدل زگرد ترکتازیهای حسن میدمد خط تاکند فکر شبیخون مرا
در شکست من بنای ناامیدی محکم است فکر تعمیری ندارم تاکند ویران مرا
به نزدیک بهرام بردش ز راه بدان تاکند بیگنه را تباه
تاکند جذب آب شیرین فرات باشدش با قند و با شکر نبات