بینادل

معنی کلمه بینادل در فرهنگ عمید

۱. دل آگاه، روشن ضمیر.
۲. هوشیار، زیرک.

معنی کلمه بینادل در فرهنگ فارسی

دل آگاه، هوشیار، زیرک، روشن ضمیر
( صفت ) روشن ضمیر روشنفکر .

جملاتی از کاربرد کلمه بینادل

بجستند موبد فرستاده‌ای سخن‌گوی و بینادل آزاده‌ای
آئین شاهان پیشین درباره تاج‌گذاری از روی گفته شاهنامه چنین بوده است که موبد موبدان با سه تن از مردمان بینادل و خردمند تاج و تخت زرین را می‌آراستند تا هنگام به تخت نشستن شاه همه چیز فراهم باشد و چون شاه بر گاه می‌نشست موبد تاج زر را بر سر شاه می‌نهاد و دو رخ را به شادی بَر برِ شاه می مالید و سپس هرکس که نثار نزد پادشاه می برد. پادشاه آن را به خواهندگان می‌بخشید و به سپاهیان خود درم و دنار میداد.
از آن نامداران بسیار هوش یکی بود بینادل و راست گوش
هر یک اینان با همه بینادلی بوده اند از جان پرستار علی
سکندر چو آن پاسخ نامه دید خردمند و بینادلی برگزید
چو رستم که بد پهلوان بزرگ چو گودرز بینادل آن پیر گرگ
به خشکی چو پیل و به دریا نهنگ خردمند و بینادل و مرد سنگ
به سوی فریدون نهادند روی جوانان بینادل راه جوی
که دیدم ترا شاد و روشن‌روان هنرمند و بینادل و پهلوان
بسی آفرین خواند پیران بدوی که ای شاه بینادل و راست‌گوی
همه مهتران خواندند آفرین که ای شاه بینادل و پاک‌دین