بیفشاندن

معنی کلمه بیفشاندن در لغت نامه دهخدا

بیفشاندن. [ ی َدَ ] ( مص ) افشاندن : بیفشاندن بر؛ نثار کردن. ( یادداشت مؤلف ). || تکانیدن : تجثجث ؛ بیفشاندن مرغ پر خود را. ( منتهی الارب ). رجوع به افشاندن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه بیفشاندن

خاری از پای عاجزی کندن گردی از دامنی بیفشاندن