بیرون پوست

معنی کلمه بیرون پوست در لغت نامه دهخدا

بیرون پوست. ( اِ مرکب ) بشره. ( السامی ).

معنی کلمه بیرون پوست در فرهنگ فارسی

بشره ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بیرون پوست

چون جهانی شبهت و اشکال‌جوست حرف می‌رانیم ما بیرون پوست
مهر آن در جان تست و پند دوست می‌زند بر گوش تو بیرون پوست
جوز و بادام از درون مغز است و بیرون پوست و قشر اندرون پوست پرورده چو بیضه ماکیان