بیرون نشین. [ رون ْ، ن ِ ] ( نف مرکب ) که در خارج بنشیند. که در درون و متن نباشد. از باطن به ظاهر آینده : رنگ درونی شده بیرون نشین گفته قضا کان َ من الکافرین.نظامی.
معنی کلمه بیرون نشین در فرهنگ فارسی
که در خارج بنشیند٠ که در درون و متن نباشد ٠ از باطن به ظاهر آینده ٠
جملاتی از کاربرد کلمه بیرون نشین
کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
یک نفس بیرون نشین تا برتو افتد نوراو میوه چون در سایه باشد دیر شیرین می شود
رنگ درونی شده بیرون نشین گفته قضا «کان من الکافرین»