جملاتی از کاربرد کلمه بیداد کرده
ام النسا ببین که چه بیداد کرده ای و از کین چها در این ستم آباد کرده ای
هرکه او مدعی بود در عشق هست بیداد کرده او بر عشق
آرایش زمانه ز بیداد کرده اند هر خون که ریخت، غازه روی زمین شناس
ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای وز کین چهها درین ستمآباد کردهای
راهش نظر ز دیده بیداد کرده است وارستگی به خواب نبیند شکار تو
در عزل این غلام و به اخراج این کنیز بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
سر حلقۀ ملوک جهان را بعدل و داد در بند ظلم و حلقۀ بیداد کرده ای