بیحضوری

معنی کلمه بیحضوری در لغت نامه دهخدا

بیحضوری. [ ح ُ ] ( حامص مرکب ) بیماری و ناتوانی زیرا که موجب قصور و عبادت و معاش است. ( غیاث ). || جمعیت خاطر و فراغ دل نداشتن ، چه حضورشکفتگی و خرمی است. ( آنندراج ). اضطراب. || خشم. || آزردگی. || غفلت. || نقصان یافتن هوش و حواس. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه بیحضوری

بیحضوری مباش و بی‌شوقی تا بیابی ز جام ما ذوقی
اوست نزدیک ورنه دوری تو حاضر او بس، که بیحضوری تو