بیجاد

معنی کلمه بیجاد در لغت نامه دهخدا

بیجاد. ( اِ ) مخفف بیجاده. یاقوت. و بعضی گویند سنگریزه ای است سرخ مانند یاقوت اما بسیار کم بها و او نیز کاه می رباید و بعضی گویند بیجاده آن است که پر مرغ را جذب کند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). جوهری است سرخ که مانند کهربا جذب کاه کند و گفته اند که پر مرغ را نیز جذب کند. ( رشیدی ). سنگی سرخ شبیه بیاقوت :
رخی چون نوشکفته گل همه گلبن برنگ مل
همه شمشاد پرسنبل همه بیجاد پرشکر.عنصری.ز کافوری تنش شنگرف می زاد
چنان کز کوه سیمین لعل و بیجاد.( ویس و رامین ).یک ره که چو بیجاده شد آن دو رخ بیمار
باده خور از آن صافی برگونه بیجاد.خسروی.رجوع به بیجاده و بیجادق شود.
|| مخفف بیجاده. کاه ربا باشد. کهربا. ( ناظم الاطباء ) :
شمول معدلت او بغایتی برسید
که از تعرض کاه است در حذر بیجاد.فخری.

معنی کلمه بیجاد در فرهنگ عمید

= بیجاده

معنی کلمه بیجاد در فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی از احجار کریمه شبیه بیاقوت کهربا .

جملاتی از کاربرد کلمه بیجاد

اینک بنگر بهار را که شدش طبع شیفته بر مدح تو چو کاه به بیجاد
ز کافوری تنش شنگرف می‌زاد چنان از کوه سنگین لعل و بیجاد