معنی کلمه بی گفت و گو در لغت نامه دهخدا بی گفت و گو. [ گ ُ ت ُ ] ( ق مرکب ) ( از: بی + گفت + و + گو ) بی گفتگو. رجوع به بی گفتگو شود.
جملاتی از کاربرد کلمه بی گفت و گو لیک این راه کسی باشد که او در میان ما بود بی گفت و گو هر که مقتول محبت گشت او خون بهایش حق بود بی گفت و گو