بی گزندی. [ گ َ زَ ] ( حامص مرکب ) صفت بی گزند. سلامت. سلام. تندرستی.صحت. ( یادداشت مؤلف ). ایمنی. بی زیانی : به ایران از آن سودمندی بود خردمند را بی گزندی بود.فردوسی.مرا ز آتشی سودمندی بود خرد بیگمان بی گزندی بود.فردوسی.و رجوع به بی گزند شود.
معنی کلمه بی گزندی در فرهنگ فارسی
صفت بی گزند . سلامت . سلام . تندرستی . صحت .
جملاتی از کاربرد کلمه بی گزندی
چراغ دولت هر بی گزندی حصار آفت هر ناپسندی
رسول خدا فرمود، صلّی اللَّه علیه و سلّم: «نکاح کنید، زن خواهید، و طلاق مگویید و فراق مجوئید که از طلاق و فراق عرش عظیم بلرزد و هر آن زن که بی گزندی و بی رنجی از شوهر خویش طلاق جوید بوی بهشت بمشام وی نرسد. نکاح سبب وصلت است و اللَّه وصال دوست دارد، و طلاق سبب فرقت است و اللَّه فراق دشمن دارد. عالم فراق را دیوار از مصیبت است، دریای فراق را آب خونابه حسرت است. روز فرقت را آفتاب نیست و شب قطیعت را روز نیست، اگر هیچ شربت بودی تلختر از فرقت فراق بر دست آن مطرود درگاه ابلیس، نهادندی از لعنت جامی ساختندی و از قطیعت و فرقت در و شراب افکندند و بر دست او نهادند، جمله درکشید که جرعتی ازو بسر نیامد عبارت این بود که: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ بزرگان دین گفتهاند که: دو قدح از غیب در آمد یکی این بود که: «وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ» دیگر «وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً» آن قدح کفر پر شربت فراق بود و این قدح رحمت پر شربت وصال بود. قدح رحمت از کف اقبال با بدرقه فضل بجان مصطفی عربی فرستاد صلوات اللَّه و سلامه علیه. یقول اللَّه تعالی: وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً