بی گذر

معنی کلمه بی گذر در لغت نامه دهخدا

بی گذر. [ گ ُ ذَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + گذر ) بی مجرایی که از آن بگذرد. بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد. || بی گذار. بی گدار :
دارد بجود و مردمی آن عالم سخا
مانند بحر بی گذر و بی کنار دل.سوزنی.رجوع به گذر شود.

معنی کلمه بی گذر در فرهنگ فارسی

بی مجرایی که از آن بگذرد . بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد . یا بی گذار . بی گدار .

جملاتی از کاربرد کلمه بی گذر

گر همی ملک بی گذر طلبی دل منه بر زمانه گذران
دارد بجود مردمی آن عالم سخا مانند بحر بی گذر و بی کنار دل