بی صورتی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی صورت. اصل. مقابل صورت که فرع است. || ( اصطلاح تصوف ) بی شکلی : صورت از بی صورتی آمد برون بازشد کانا الیه راجعون.مولوی.و رجوع به صورت و هیولی شود.
معنی کلمه بی صورتی در فرهنگ فارسی
حالت و عمل بی صورت ٠ اصل ٠ مقابل صورت که فرع است ٠ یا در اصطلاح تصوف بی شکلی ٠
جملاتی از کاربرد کلمه بی صورتی
صورت از بی صورتی آمد برون باز شد کانّا اِلَیْهِ راجِعُون
اگر بی صورتی و بی نشانی پذیرفتی تو داری زندگانی
بی صورتی قرار ندارد دمی دلم در کار عشق کم نتوان شد ز بیستون
ای عشق این همه بشوی و تو پاک از این بی صورتی چو خشم اگر چه سنان شوی