بی شکیب

معنی کلمه بی شکیب در لغت نامه دهخدا

بی شکیب. [ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکیب ) بی صبر و بی قرار. ( آنندراج ).بی تحمل. بی صبر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکیب شود.

معنی کلمه بی شکیب در فرهنگ عمید

ناشکیب، بی صبر، بی قرار.

معنی کلمه بی شکیب در فرهنگ فارسی

بی صبر و بیقرار . بی تحمل . بی صبر .
ناشکیب، بی صبر، بی قرار

جملاتی از کاربرد کلمه بی شکیب

از تشنگی روانش بی صبر و بی شکیب گرمای کربلا شده بی حدو منتها
یکی بی شکیب و یکی بیقرار یکی مویه ساز و یکی اشکبار
دل پر از شوق مناجات حبیب خاطر اندر سجده ی حق بی شکیب
ای باد! اگر به زلف نگارم رسی بگو دل بی تو بی شکیب و قرار است والسلام
بزد کوس و برشد به زین بی شکیب ندانست در ره فراز از نشیب
هی بخوانید این طبیب و آن طبیب هی بیارید این دوا را بی شکیب
همی تا دایه باز آمد چنان بود که گفتی بی شکیب و بی روان بود