بی شکیب
معنی کلمه بی شکیب در فرهنگ عمید
معنی کلمه بی شکیب در فرهنگ فارسی
ناشکیب، بی صبر، بی قرار
جملاتی از کاربرد کلمه بی شکیب
از تشنگی روانش بی صبر و بی شکیب گرمای کربلا شده بی حدو منتها
یکی بی شکیب و یکی بیقرار یکی مویه ساز و یکی اشکبار
دل پر از شوق مناجات حبیب خاطر اندر سجده ی حق بی شکیب
ای باد! اگر به زلف نگارم رسی بگو دل بی تو بی شکیب و قرار است والسلام
بزد کوس و برشد به زین بی شکیب ندانست در ره فراز از نشیب
هی بخوانید این طبیب و آن طبیب هی بیارید این دوا را بی شکیب
همی تا دایه باز آمد چنان بود که گفتی بی شکیب و بی روان بود