بی شکوه

معنی کلمه بی شکوه در لغت نامه دهخدا

بی شکوه. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکوه ، مصدر ساختگی از شکایت یا شکوای عربی ) مقابل گله مند. آنکه گله نکند. ( آنندراج ). رجوع به شکْوه شود.
بی شکوه. [ ش ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکوه ) مقابل شکوهمند. که شکوه و جلال ندارد. رجوع به شکوه شود.

معنی کلمه بی شکوه در فرهنگ فارسی

مقابل شکوهمند ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بی شکوه

ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی