بی شفقت. [ ش َ ف َ ق َ ] ( ص مرکب ) نامهربان. ( ناظم الاطباء ) : بازگردید و توبه کنید تا از دست او نجات یابید و وی نزدیکست که ببلوغ رسد و سخت بی رحم و بی شفقت است. ( قصص الانبیاء ص 179 ). اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد.حافظ.رجوع به شفقت شود.
معنی کلمه بی شفقت در فرهنگ فارسی
نامهربان .
جملاتی از کاربرد کلمه بی شفقت
بی شفقت است ناخن خارا تراش عشق نزدیک شد غبار دلم بیستون شود
ای قوت جان من ز لطف تو بی شفقت خویش مرده انگارم
زهی ناخوش رهی در پیش ما را زهی بی شفقتی بر خویش ما را
صفی دین پس ازین زخمهای بی شفقت ز دست چرخ هنوزم نمی رسد ناله
دو دستش سخت بر بستند و بُردند بزندان بان بی شفقت سپردند