بی خو

معنی کلمه بی خو در لغت نامه دهخدا

بی خو. [ خ َ / خُو ] ( ص مرکب ) وجین شده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زمینی که از علف و گیاهان هرزه پاک شده باشد. بدون علف هرزه. ( از فهرست ولف ). و رجوع به بی خو کردن شود.، بیخو. ( اِخ ) دهی از دهستان درز و سایه بان است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 200 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفه دولتخانی هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ). و رجوع به فارسنامه ناصری شود.

معنی کلمه بی خو در فرهنگ معین

(خُ یا خَ ) (ص مر. ) زمینی که از علف و گیاهان هرزه پاک شده باشد.

معنی کلمه بی خو در فرهنگ عمید

پاک شده از علف هرز، زمینی که گیاه هرزه نداشته باشد.

معنی کلمه بی خو در فرهنگ فارسی

وجین شده ٠ زمینی که از علف و گیاهان هرزه پاک شده باشد ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بی خو

جهان از چنین دیو بی خو کنی به هند اندر آرایش نو کنی
یار بی خوی خوش نکو ناید ور همه ماه آسمان باشد
عقل ار چه شگرف کدخداییست بی خوان تو آب و نان ندارد
کنون رزم ارجاسپ را نو کنیم به طبع روان باغ بی خو کنیم
بس در خیال هدیه فرستاده‌ام به تو بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده‌ام