بکرد

معنی کلمه بکرد در لغت نامه دهخدا

بکرد. [ ب ِ ک َ ] ( اِخ ) قریه ای است به سه فرسنگی مرو.( از سمعانی ). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 257 شود.

معنی کلمه بکرد در فرهنگ فارسی

قریه ایست به سه فرسنگی مرو ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بکرد

یکی بانگ زد بر همایون گرد نکوهش بکرد او بدان دستبرد
به جان خیالی غمت عاقبت بکرد آنچه آتش به خس می‌کند
تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
هر چه بکرد ای ملک سزای تو کرده‌ست نیکوکاری که او به جای تو کرده‌ست
پسندید گفتار او را عمر بکرد آنچه را گفت آن بدگهر
فَإِنْ أَعْرَضُوا، اگر برگردند از پذیرفتن، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً، که ترا بر ایشان نگهبان نفرستادیم، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ، نیست بر تو مگر پیغام رسانیدن، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، و ما هر گه که مردم را بچشانیم از خویشتن بخشایشی، فَرِحَ بِها، شادی درگیرد بآن، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ، و اگر رسد بایشان بدی، بکرد دو دست ایشان، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ (۴۸). آدمی ناسپاس است.
افغان و زاری من از حد گذشت بی تو گرچه بکرد بلبل بی گل فغان و زاری
گفتی بکرد بیرون‌، موسی از جیب جامه آن هنری ید
به خشکی بکرد آنچه بایست کرد چو کشتی به آب اندر افگند مرد
درد ما را از خودی فانی بکرد در بقای حق به حق باقی بکرد