بویحیی
معنی کلمه بویحیی در فرهنگ عمید
معنی کلمه بویحیی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه بویحیی
بیار از خانهٔ رهبان میی همچون دم عیسی که یحیی را نگه دارد ز زخم خشم بویحیی
کای طرب کین خانه را پرداختیم بهر بویحیی حصاری ساختیم
به روز معرکه که چون تیغ گیری اندر کف همی بمانَد از کارِ خویش بویحیی
بگفتم او را صدق که من ندیدستم ز تو غلیظتر اندر سپاه بویحیی
بویحیی ار برفت حکیمی بهجای ماند وآی ارگدا به دولت و اقبال و فر رسید
کهینه تندر، صیتش تبیره ی محشر کمینه برق حسامش حسام بویحیی
معجز موسی است گفتی رمح تو گاه طعان دست بویحیی است گفتی تیغ تو گاه ضِراب
زبان تیغهای لنکوانی ز بویحیی ۳ نمودی ترجمانی
روز وصل توکه احیای من کشته کند؟ ای تو جان داده بلب مرده بویحیی را