بود و نابود

معنی کلمه بود و نابود در لغت نامه دهخدا

بود و نابود. [ دُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وجود و عدم. || دارایی و تنگدستی و غنا و فقر. || هر چیز موجود و حاضر. || هر چیز آینده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه بود و نابود در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - وجود و عدم . ۲ - دارایی و تنگدستی غنا و فقیر . ۳ - هر چیز موجود و حاضر . ۴ - هر چیز آینده .

جملاتی از کاربرد کلمه بود و نابود

بود و نابود صورت و معنی از فنا و بقای ما باشد
خسرو که درو گم است، گویی افسانه اوست، بود و نابود
چراغ آنجا که خورشید منیر است میان بود و نابودی اسیر است
جان من، جان و دل خویش نثار تو کنم بود و نابود همه در سر کار تو کنم
بود و نابود در نمی گنجد مایه و سود در نمی گنجد
باو چیزیکه بود از بود و نابود پشیمانی بدو آن نیز بی سود
کشد بر سنگ رحمت پاکی جود تراشد موی قید بود و نابود
یأس و امید محبان تو مقصود انگیز بود و نابود حسودان تو حرمان آلای
در مطبخ دنیا تو همه دود خوری تا کی تو غمان بود و نابود خوری
بدو پیدا شدم از بود و نابود مرا اندر میان مقصود او بود