بهار خوش

معنی کلمه بهار خوش در لغت نامه دهخدا

بهارخوش. [ ب َ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) گوشتی که آنرانمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش. ( برهان ). گوشتی باشد که آنرا نمکسود نموده خشک نمایند و برای زمستان نگهدارند و بعربی آنرا قدید خوانند در این صورت بفتح «خ » که صاحب برهان گفته غلط است. بهارخوش بمعنی بهارخشک خواهد بود یعنی در بهار خشک میکنند و نمکسود میکنند برای زمستان. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). گوشت خشک کرده برای نگاه داشتن که بتازی قدید گویند زیرا در بهار خشک کنند. ( رشیدی ) ( جهانگیری ). گوشت قدید و گوشت نمکسود خشک کرده. ( ناظم الاطباء ) : و قریب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها به نمک معمول کرده برای سال که آنرا بهارخوش میخوانند قدید کرده اند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 64 ).

معنی کلمه بهار خوش در فرهنگ فارسی

گوشتی که آنرا نمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش .

جملاتی از کاربرد کلمه بهار خوش

دو عاشقند بهار خوش و شراب لطیف همی رقیب شود در میانشان رمضان
رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگار، خوش تر چه بود؟ گلی که رویت ز دو صد بهار خوش تر
بهار خوش و خرمی شد چو طی رسد شام تاریک یلدای دی
روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار
در باغ با ترانه بلبل درین هوا مستی خوش است و باده خوش است و بهار خوش
زین بهار خوش برگیر نصیب دل خویش بر صبوحی قدحی چند می لعل ستان
هر جنس خوش که ابر و زمین صرفه کرده بود شد صرف این بهار که باد این بهار خوش
فرخنده بهار خوش و ایام شریفست روز طرب و روز نشاط می و میخوار
گل بی رخِ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد
آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار خوش وصالی قسمت بلبل شد از جوش بهار