بندگانه. [ ب َدَ / دِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) بنده وار. درخوربنده. همچون بنده : جواب آوردند سخت نیکو و بندگانه با بسیار تواضع و بندگی. ( تاریخ بیهقی ). پس چرا صدمرده اندر ورد او برنگردی بندگانه گرد او.مولوی.
جملاتی از کاربرد کلمه بندگانه
بندگانه بندگیها کرده ام پادشاهی یافتم از خدمتش
بندگانه به خدمت سید کمری بر میان جان بستیم
بعد از آنش چو گرد داد بباد پیش شه بندگانه سر بنهاد