بسر کردن

معنی کلمه بسر کردن در لغت نامه دهخدا

بسر کردن. [ ب ِس َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ). بسر بردن. ( آنندراج ). به آخررسانیدن چیزی را. رجوع به سر کردن شود :
نه یاررا ز غم خود خبر توانم کرد
نه با جفای غم او بسر توانم کرد.زکی همدانی ( از آنندراج ).و رجوع به بسر بردن شود.
|| بروی سرکشیدن عبا و جامه. رجوع به بسرکشیدن شود.

معنی کلمه بسر کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- باخر رسانیدن چیزی را بسر بردن . ۲- موافقت کردن با چیزی .

جملاتی از کاربرد کلمه بسر کردن

بسر گردان چو پرگارم ولی امید می دارم میان زلف و رخسارت شبانروزی بسر کردن