برینس
جملاتی از کاربرد کلمه برینس
همی بود سی سال پیشش به پای برینسان پرستید باید خدای
طمع زو نگسلم یکبارگی هم برینسان بعد ازین شاید نگردد
گر اشتیاق کعبه برینسان بود بسی ماه را بگرد کوه و بیابان برآورد
فرستاده را چون برینسان براند همان گه سپه رزم را برنشاند
عالم از فر تو بادا چون به نیسان بوستان عدل تو بر دوستان بادا برینسان دگر
دو فرزند من کز دو دوش جهان برینسان گشادند بر من زبان