برگت
جملاتی از کاربرد کلمه برگت
از سر تا پا گلی ای شاخ نازک که برگت شیوه است و میوهات ناز
چو میدانی که ناکامست مرگت چرا نبوَد بمرگ خویش برگت
بنشین و بط باده ستان از بت ساده زان پیش که برگت ببرد مرگ به ناگاه
گل و برگت نکو باشد ز دیدن و لیکن تلخ باشد درچشیدن
شاخ و برگت نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم این هنرها، جمله از آموزگار آوردهای
یک ذرّه به مرگِ خویشتن برگت نیست پنداشتهای که جاودان خواهی زیست
ساز و برگت حاجت افزاید ببین فانوس را چون بیابد شمع را محتاج پیراهن شود
کز یمینست او وزان یا از شمال جنبش برگت بگوید وصف حال
چون درخت سدره بیخ آور شو از لا ریب فیه تا نلرزد شاخ و برگت از دم ریب المنون
رهبر این راه را چو مرگت نیست بینوایی مکن چو برگت نیست